خروش موج

 

 به پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست           

 

 چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !

 

درین ساحل که من افتاده ام خاموش،

 

غمم دریا، دلم تنهاست ....

 

وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق ها ست

 

خروش موج، با من می کند نجوا،

 

که « هر کس دل به دریا زد رهائی یافت !

 

که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت ... »

 

*****

 

مرا آن دل که بر دریا زنم، نیست !

 

ز پا این بند خونین بر کنم نیست ،

 

امید آنکه جان خسته ام را ،

 

به آن نادیده ساحل افکنم نیست . . . . .

ضد حال یعنی چی؟

ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره!
ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه!
ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه!
ضدحال یعنی با ۹.۷۵ افتادن!
ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشهه
ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد!
ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن!!!!
ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن!
ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن!
ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه!
ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خودکارت تموم بشه!
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه!
ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی!
ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی!
ضدحال یعنی درس رو بلد نباشی و پنج دقیقه مونده به زنگ تفریح استاد اسمتو صدا صدا کنه!
ضدحال یعنی یک قدمی خط پایان مسابقه دو به زمین بیفتی و آخر بشی!
ضدحال یعنی روز آخر سربازی اضافه خدمت بخوری!
ضدحال یعنی سر سفره عقد عروس خانم بگه نه!!!!!!

خوشبختی

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،


آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،


آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،


آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،


آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،


آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، 

می خواهم بدانم، 

دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای


خوشبختی خودت دعا کنی؟ 

 

معمای زندانی (تست روانشناسی و هوش)

شخصی درون زندانی حبس شده است. اتاقی که این شخص در آن نگاهداری میشود دو در دارد که یکی به سمت چوبه دار راه دارد ولی دیگری به بیرون زندان راه دارد و منجر به آزادی زندانی میشود. هر یک از این درها یک نگهبان دارد که یکی از انها همیشه راست میگوید و دیگری همیشه دروغ و هر دو از اینکه کدام در به کجا راه دارد و نیز از راستگویی یا دروغگویی نگهبان دیگر آگاهند. زندانی ما حق دارد تنها یک سوال از یکی از نگهبانها بپرسد و سپس یکی از درها را انتخاب کند. در ضمن نگهبانها فقط با “بلی” یا “خیر” پاسخ میدهند. او چطور می تواند با تنها یک سوال دری که به سوی آزادی باز میشود را پیدا کند؟!

ادامه مطلب ...

مادر

 

                                                  

  

وقتی خدا مادران را می آفرید در روز ششم تا دیروقت کار می کرد. فرشته‌ای اومد و پرسید: چرا اینقدر روی این یکی وقت می گذاری؟
و خدا پاسخ داد : می دونی چه خصوصیاتی در نظر گرفتم تا درستش کنم ؟
باید قابل شستشو باشه ولی پلاستیکی نباشه. بیش از 200 قسمت قابل حرکت داشته باشه که قابل تعویض باشند. و باید بتونه از همه جور غذا استفاده کنه. .باید بتونه هم زمان سه تا بچه رو در آغوش بگیره . با یه بوسه که از زانوی زخمی تا قلب شکسته رو شفا بده. و همه اینها رو باید فقط با دو تا دست انجام بده. فرشته تحت تأثیر قرار گرفته بود . فقط دو تا دست غیر ممکنه . مطمئنی این یک مدل درست و استاندارده ؟
این همه کار برای امروز زیاده بقیه‌اش رو بگذار برای فردا و تکمیلش کن
نمی تونم دیگه آخرای کارمه. چیزی نمونده که موجودی را که محبوب قلبم هست رو کامل کنم. وقتی بیمار می شه خودش، خودش رو معالجه می کنه و می تونه 18 ساعت در روز کارکنه . فرشته نزدیکتر اومد و زن رو لمس کرد: این که خیلی لطیفه!!بله لطیفه. ولی خیلی قوی درستش کردم . نمی تونی تصور کنی چه چیزهایی رو می تونه تحمل کنه و بر چه مشکلاتی پیروز بشه.فرشته پرسید : می تونه فکر کنه ؟
خدا پاسخ داد : نه تنها فکر می کنه می تونه استدلال و بحث و گفتگو کنه . فرشته گونه زن رو لمس کرد: "خدا فکر کنم بار مسئولیت زیادی بهش دادی ! سوراخ شده و داره چکه می کنه !"خدا اشتباه فرشته رو تصحیح کرد : چکه نمی کنه - این اشکه .فرشته پرسید :به چه دردی می خوره ؟
اشکها روش او هستند تا غمهاش، تردیدهاش، عشقش ، تنهائیش، رنجش و غرورش را بیان کنه .فرشته هیجان زده گفت :خداوندا تو نابغه ای فکر تمام چیز های خارق العاده رو برای ساختن مادرها کرده ای ..فقط یک چیزش خوب نیست. خودش فراموش می کنه که چقدر با ارزشه .

                                                       

چی بودند و چی شدند

چی بودند و چی شدند 

 

 Ann Margaret  

 

    

 

 

 Tony Curtis

 

 

 

 

Audrey Hepburn  

 

 

 

 

Marlon Brando  

 

 

 

 

 Greta Garbo

 

 

کم کم داره بهار میاد

  

 

 

صبح در راه است
شاد باش ای بهار   

عروسی مهتاب است
شاد باش ای بهار

چرا می ریزی اشک های بی قرار ؟
شاد باش ای بهار 
امشب می خواهم بخوانماز تو
شاد باش ای بهار  

شب است و طلوع ماه نزدیک
شاد باش ای بهار 

شب های ترس پایان یافت
شاد باش ای بهار 
مرگ سحر خاتمه یافت
شاد باش ای بهار
اشک هایت را پاک کن
شاد باش ای بهار